شب يلدا وتربوزهاي زيركاه !

شب يلدا وتربوزهاي زيركاه ...

عبدالواحد رفيعي – هرات

كودكي زمان درك بهترازبعضي اتفاقات زندگي است ودوره ي ماندگاري وپايداري بعضي حوادث اطراف آدم به شكل شيرين آن مي باشد . به شكلي كه دربزرگسالي هيچ گاه نمي توان به آن زيبايي وشيرني آن را درك كرد. شب يلدا هم يكي ازآن شب هايي بود كه درذهن كودكي ما ، معني شيرين تري داشت . مثل تربوز(هندوانه ) رسيده وسردي كه درشب يلدا مي خورديم تا هزارسال عمركنيم . شب يلدا براي بزرگسالان معني درازترين شب سال را داشت . آنها درآن شب به وسيله ي تربوزدرجستجوي سلامتي شان مي گشتند ، ولي براي كودكان ضمن شادي وشوروشعف ، معني بيدارخوابي ، فال وخسته وكِشته وتوت خشك وتربوزخوري را ميداد ....

كودك وخورد كه بوديم وقتي مراسم "پاليزلَش " ميشد ، يعني حاصلات پاليز(جاليز) را كه عبارت بود ازتربوز(هندوانه ) خربوزه ، بادرنگ (خيار) كدو و...، را جمع مي كرديم يا به قول ما  پاليز را " لَََش" مي كرديم ، پدرم بيشترازهمه وهرچيزي ياد شب يلدا بود ، ويا شايد با ديدن تربوزياد شب يلدا مي افتاد . سردهقان صدا مي كرد " يگان ده بيست تا تربوزخوب جدا كن بري شو يلدا " و دهقان نيز چند تا تربوزرا كه به نظرش پوست ضخيم وكلفت داشت ، جدا برميداشت ، كناري ميگذاشت تا كسي دست نزند .

 "پاليزلش" هم براي خودش مراسمي بود شبيه به "خرمن گيري" ومراسم "كشتن گوسفند قديدي"  كه هرسال يك باربراي هرخانه ي دردهات رخ ميداد وبا مراسمي به ياد ماندني گرچند كه براي بزرگترها يك كاربود به معني برداشت حاصلات وسرانجام يك دوره كاروعرق ريزي كه درآن روز، مزد زحمت هاي خود را مي گرفتند ، ولي براي اطفال  شوروشعفي ايجاد مي كرد كه تاسالها يادش ومزه اش با روح وروان آدم مي ماند  و تاهنوز شيريني وشادي آن درسرم هست .

پدرم "تربوز" هايي را كه براي شب يلدا درنظرگرفته شده بود ، با امانت واحتياط بسيار، بارخرمي كرد ودانه دانه  ازبارپايين ميگذاشت تا زخمي وضربه نبيند . بقيه تربوزهارا در"خانه كته" ي ما كه شبيه به سالوني بود وبه عنوان انباري ازآن استفاده ميشد ، مي انداختيم واضافي آن را روي بام ها مي ريختيم . تا چند ماه ، بي حساب وكتاب درهرموقع شبانه روز كه دل ما مي شد وهوس ما مي كشيد ، با چاقوي به جان تربوزها مي افتاديم . اول ازهمه سرگردي ازبدنش جدا مي كرديم تا ببينيم كه مغزش سرخه يانه ، بعد دوقاب كرده اول ازهمه مغزآن را مي خورديم . درآن زمان ودرآن سن وسال كه بركت بود وفراواني ، هيچ گاه تصورنمي كرديم روزي برسد كه ما تربوزرا مثل عسل به كيلو ومثقال بكشيم . اصلا تصور"تربوز" با "ترازو" هنوزكه هنوزاست براي ما خنده داراست ، تا چي برسد به اينكه آن را بخريم وروي آن پول بدهيم . دردهات ما هيچ گاه رواج نبود كسي تربوز را بفروشد يا بخرد .  چنان بي حساب وكتاب بود كه پدرم بارهاي خررا براي خانه هاي همسايه كه پاليزنداشتند روان مي كردند . وبعد جوال را ازتربوزپرمي كرد همراه چكه وكِشته ومسكه به كابل براي فلان دوست وبهمان آشنا ورفيق وفاميل روان مي كرد .  

شب يلدا كه ازراه مي رسيد اولين چيزي كه گفته ميشد اينكه درشب يلدا خوردن تربوزثواب دارد . ازمادركلانم هزاربارشنيده بودم كه اگردرشب يلدا يك برِش تربوزبخوريم ، هفتاد نوع مرض ازجان ما دورمي شود ،با چنين باورقشنگي بود كه ما سراغ تربوزهاي زيركاه دركاهدان مي رفتيم . موقع بيرون آوردن تربوزهاي شب يلدا اززيركاه ، پدرم "چارشاخي" مي گرفت، كاه هارا پس ميزد تربوزهارا كه به حساب گذاشته بود، به حساب برميداشت وبه كناري غلط ميداد . بعضي ميديديم كه بغلش سياه شده است وبعضي شكمش پاره شده بود وازخوردن افتاده بود، دراين ميان سالم هارا يكي يكي برميداشتيم كه درسرماي غزني مثل قالب هاي يخ سرد بودند . يكي يكي مي برديم به "تندورخانه" كنارتنورمي چيديم ، روي آن جاجيمي مي انداختيم تا گرم شود . بعد مادرم سهم همسايه هايي را كه ميدانستيم تربوزندارند قاب مي كرد ، به هرخانه يك قاب مي فرستاد تا همه ازهفتاد نوع مرض درطول سال درامان بمانند . درست مثلي اين كه ما داشتيم اهالي ده را با اين تربوزها واكسين مي كنيم .

حالا چند سالي است كه كاريزخشك شده است ، رودخانه هم كم آب است و ده خلوت ، مردم توان كاشتن پاليزرا ندارند وبعضي نيزمثل ما شهري شده اند . به اين علت ، نه پاليزي است ونه تربوزي ولي شب يلدا هست ، هرسال درموقع معين مي آيد وبي خيال ميگذرد .  

اگرآن ترك شيرازي .....؟

قابل توجه شعراي گرامي ، اگرمايليد اين شما واين هم ترك شيرازي . شما چي مي بخشيد ؟

حافظ

اگرآن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را

به خال هندويش بخشم سمرقند وبخارا را

 

صائب تبريزي

اگرآن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را

به خال هندويش بخشم سرودست وتن وپا را

هرآنكس چيزمي بخشد زمال خويش مي بخشد

نه چون حافظ كه مي بخشد سمرقندو بخارا را .

 

شهريار

اگرآن ترك شيرازي به دست آرد دل مارا

به خال هندويش بخشم تمام روحِ اجزا را

هرآنكس چيزمي بخشد بسان مرد مي بخشد

نه چون صائب كه مي بخشد سرودست وتن وپارا

سرودست وتن وپا را ، به خاك گورمي بخشند

نه برآن ترك شيرازي كه برده جمله دلها را

 

فاطمه دريايي

اگرآن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را

خوشا برحال خوشبختش ، بدست آورد دنيا را

نه جان وروح مي بخشم ، نه املاك بخارا را

مگربنگاه املاكم ؟ چي معني دارد اين كا را !

وخال هندويش ديگرندارد ارزشي اصلا

كه با جراحي صورت عمل كردند خال ها را

نه حافظ داد املاكي ، نه صائب دست وپاها را

فقط مي خواستند اينها ، بگيرند وقت ماها را ...؟؟؟

 

كامران سعادتمند

اگرآن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را

نه اورا دست وپا بخشم ، نه شهري چون بخارا را

همان دل بردنش كافي ، كه من را بيدلم كرده

نمي خواهم چوطوطي من ، بگويم آن غزلها را

غزل ازحافظ وصائب ويا دريايي ي بي ذوق

ويا آن شهريارترك كه بخشد روح اجزا را

ميان دلبرو دلدار نباشد حرف بخشيدن

اگردلداده مي باشد ، مگوييد اين سخن ها را 


ادامه ي آن با دوستان اهل ذوق ....

چيزهايي كه نمي توان برزبان آورد

"چيزهايي است كه نمي توان برزبان آورد ، چرا كه واژه ها يي براي بيان آنها وجود ندارد . اگرهم وجود داشته باشد ، كسي معناي آنرا درك نمي كند . اگرمن ازتو نان وآب بخواهم تودرخواست مرا درك مي كني ، اما هرگزاين دست هاي تيره اي را كه قلب مرا درتنهايي گاه مي سوزاند وگاه منجمد مي كند ، درك نخواهي كرد ."

فدريكوگارسيا لوركا

پي نوشت : بد نيست بدانيد اين شاعراهل اسپانيا توسط دولت وقت دستگيرو درطي دو روز محاكمه وتيرباران شد . ازاين نظراگركمي واقع بين باشيم جهان دردوره ي ما براي نويسندگان و اهل قلم بسيارآرماني است .

برق ما هم رفت !!!

مدتي است كه هرات برق نداره . يعني داره ولي بهتراست بگويم نداره . جالب اينه كه چند شبي ميشه اداره برق كارسوال برانگيزي مي كنه . به اين صورت كه ساعت 12 شب برق را رها مي كنه ساعت 3 شب دوباره قطع مي كنه . فلسفه اين كارشان را نمي دانم . به هرحال امروز صبح شنيدم كه تركمنستان كلا برق شان را قطع كرده است . برگشتيم به ده سال قبل

سنگ صبور !!!

كرزي وفلم سنگ صبور !

مشغول تماشاي فلم بودم . فلم "سنگ صبور". كسي كه كنارم نشسته است وازجريان سنگ صبورورمان وفلم هم خبرندارد واصلا قرارهم نيست فلم را ببيند ، به صورت اتفاقي چشم اش به بازيگرمرد فلم مي افتد كه با شلنگي دردهان با حالت نزاري درازكشيده است ، با تعجب مي گويد ؛ واي ي ي چقدرشبيه به كرزي است ؟ رو به من پرسيد؛  كيه اين ؟ كرزي ؟

خنده ام گرفت . او هم علاقه مند شد فلم را ببيند .  درطول تماشاي فلم هردفعه كه مرد فلم ظاهرميشد اين جمله را تكرارمي كرد ؛ چقدرمثل كرزي است اين . كم كم خودم هم باورم شد كه خيلي شبيه به كرزي است ، تا جايي كه رفته رفته درآخرفلم اين مرد حالت سمبليك ونمادين ازكرزي برايم پيدا كرد وبازيگرزن فلم نماد مردم شد ....

اما درمورد فلم : تنها چيزي كه ازتمام فلم خوشم آمد صحنه سازي بسياردقيق وطبيعي خانه هاي فلم بود . نميدانم دركجا اين فلم ساخته شده است وفلم برداري شده است . به طراحان صحنه ولباس آن بايد آفرين گفت .  خانه هاي كابل به همان شكلي است كه دقيقا درفلم آمده است . اما چيزي كه بسيارفلم را خنده داركرده لحجه ي بازيگرزن ( گلشيفته فراهاني است ).

رمان را قبلا خوانده بودم ، اما با ديدن فلم فكركردم درحق كتاب ظلم شده است . به نظرمن كتابي كه فلم شود يا درحق اش ظلم مي شود يا اغراق . براي كساني كه رمان را خوانده اند توصيه مي كنم فلم را نبينند .

خورد و برد به اين ميگن !!!

ديروز سرصبح يك نفردروازه را زد . خودم رفتم در را بازكردم . مرتكه گفت گرسنه ام يك پياله چاي با يك تكه نان بيارين .
نان وچاي را برديم پشت دروازه برايش . بعد از 15 دقيقه فرزاد خبرآورد كه مرتكه رفته همراه چاي ونان ، فلاكس چاي وپياله ويك سفره نان را با خود برده است . بدينوسله خواهشمندم اگر كسي مردي با ريش جو گندمي(به تقليد ازبعضي رمان ها ) وفلاكسي دردست وپياله ي ديد با من تماس بگيره .

زلزله !!!

زلزله

امروز صبح شنيدم كه ديشب قراربوده درهرات زلزله شود . بدين خاطرهمه هرات ديشب را دربيداري وانتظاربراي نزول زلزله به سربرده اند وما بنا به بي خبري ازاين امردرخواب خوش به سربرده ايم  . البته درهرات هرچند وقت يكباروقوع زلزله وآمدن زلزله براي ملت الهام مي شود وخلقي را چند شبي دربيداري نگه ميدارند كه امري عادي براي ما شده است . اما  بنده ازدوستاني كه درجريان وقوع اين امرمهم بوده اند ولي بنا به چشم تنگي بنده را درجريان نگذاشته اند شديدا گلايه دارم  وازهمين جا اخطارمي كنم كه انشالله درزلزله ي بعدي بنده با شما كاردارم . عمرا اگه خبركنم .  ....

سنجاق ولقمه !!!

دریک هتلی به قول کابلی ها "فیشنی " اگرازمیان لقمه غذای تان مگسی بیرون شود ، چیزی عادی است . اگرتارمویی بلند بیرون شود که یک سرش درحلق شما باشد وسردیگرش دردست تان، شما تشخیص میدهید که آشپز یک زن بوده است . اگرتارموی کوتاه باشد وسفید ، میتوان گفت آشپزپیرمردی بوده . اگرتکه سنگی زیردندان تان ترقص صدا کند ، مسئله ی عادی ودرهرهتلی وسرهرمیز نانی اتفاق میفتد . اما اگرازداخل لقمه تان چیزی مثل سنجاق منگنه یا به قول دفتری ها سنجاق استپلربیرون آید واقعا جای شگفتی است . ازدیروز که سنجاق منگنه را دردهانم ازلقمه ام گرفتم تاحالا من دراین فکرم که یک سنجاق منگنه چطورسرازلقمه ی منتو دریک هتل بسیارگران قیمت درمی آورد . این مسئله مثل این است که شما ازآب مسکه کشیده باشید . به نظرشما یک سنجاق منگنه ازسرمیزاداری چطورسراز لقمه ی غذا درمیا ورد ؟

تصاویروقیح ووزیرصاحب !!!

سرمیزنان وزیرصاحب فرهنگ فرصت را غنیمت شمرده شروع کردند به نصیحت اصحاب رسانه ها , ازجمله صدا کرد :

اوبچه ازتلویزون آریانا کجا شدی ؟ همو یک زنکه است درتلویزون شما بسیارتصاویروقیح داره ؛ همو که هرشب با یکی جورمیایه ، نامیش چیست ؟

یکی ازحضار جواب داد ؛ وزیرصاحب گناه اززنکه است ، تلویزن چی گناه داره ؟

ازدقت وزیرصاحب درنظارت بررسانه ها خوشم آمد !!!!

نخستین سمینار طنز درکابل

نخستین سمینار طنز درکابل برگزارشد

حیف که چاقو دستته اش را نمی برد اگرنه گفتنی دراین باره بسیار است .