حور العین !!!

حورالعين !!!

ملا روي منبر نشسته از اسلام می گوید وبه زعم خودش اسلام را برای مردم معرفي مي كند . ازهمه ي اسلام وابعاد بي انتهاي دين ، چسپيده به حور العين وزناني كه قراراست انشالله دربهشت درآغوش مردان مايه ي لذت شوند .

خطاب به مخاطبين پاي منبراش ميگويد : عزيزان ، كمي كه دراين دنيا سختي بكشيد وبرهواي نفس تان غالب گرديد ، وازچشم وگوش تان حفاظت كنيد ، انشاالله دربهشت با حورالعين هم آغوش خواهيد شد كه هزاران هزاربارلذت اش بيشترازاين لذت هاي زود گذراين دنيا است ، وصالي است وصف ناپذيركه بنده ازبيان آن همه شيريني ولذت قاصرم  "

 او شروع مي كند به توصيف حورالعين دركنارجوي شير،چنان با آب وتاب كه عنقريب آب ازبالا وپايين مخاطبين روزه دارجاري گردد ....

اولا كه بنده شك ندارم  اين ملاي گرامي اسلام را به خاطررسيدن به حورالعين آن پذيرفته است .

ثانيا ! خدا ميداند براي رسيدن به حورالعين چقدرسختي مي كشد ....

ثالثا! اگروعده ي  حورالعين نمي بود ، معلوم نبود كه  تعداد مسلمين به نصف جمعيت كنوني مي رسيد يانه ....

رابعا !  خيام هزارسال قبل درجواب اينگونه وسوسه ها گفته بود : گويند بهشت با حورخوشست ...من گويم كه آب انگورخوشست .  

ودرآخرباز از زبان خيام بايد بگويم كه : اين نقد بگيرودست ازآن نسيه بدار  كاواز دهل شنيدن ازدور خوش است .....

کاسبی از راه دین !!!

كاسبی از راه دين !!!

فرصت را به معنی وقت ، زمان وفرجه اگربگیریم ، می توان گفت که ؛ فرصت نیز ارزش طلا را دارد به آن علت که  ازقدیم گفته اند : وقت طلا است .

دراین میان دو عنوانِ " استفاده ازفرصت " و " فرصت طلبي "   همیشه ودرموارد مختلف درذهن وزبان عامه گردش دایمی داشته و درعین مفهوم کاربرد متفاوت دارد .

درجامعه ی که زندگی می کنیم ، دو عنوان " فرصت طلبی " و" استفاده ازفرصت " کاربرد زیاد دارد، با این تفاوت که یکی بارمعنایی مثبت وافتخارآمیزدارد ودیگری بارمعنایی منفی ، شرم آور وحتی غیراخلاقی . مثلا اگربگوییم فلانی بسیارآدم "فرصت طلبی" است ، به این معنی است كه وی آدمی است با یک عادت زشت ونا پسند ، مثل آن است که به  فلانی دشنامی نثارکرده باشیم واگربشنود، چی بسا بنای دشمنی وکدورت با آدم را گذاشته وبرعلیه ما شمشیراز رو ببندد . برعکس، اگربگوییم ؛ بهمانی آدمی است "فرصت شناس" ویا "وقت شناس " يعني كه وي دراستفاده ازفرصت مهارت بسیاردارد ، به این معنی است که ازوی تعریفی به سزا به جا آورده ایم وآدم مذکوردارای یکی ازفضایل اخلاقی نیک می باشد . بسان آن است که مدال اخلاق به وی اهدا کرده باشیم ومایه ی مباهات وافتخارشخص خواهد شد . بنا براین عنوان های "استفاده ازفرصت" با "فرصت طلب" مفهوم دوگانه ی درفرهنگ رایج ما دارد .

ولی دربعضی موارد ، انسان وقتی عملی را ازشخصی یادرجایی می بیند ، دراستفاده ازاین دوعنوان برسرِدوراهی قرارمی گیرد که به این کار"فرصت طلبی" بگوید یا وقت شناسی ؟ آدم نمی داند که کسی که مرتکب یک عمل منفعت آورشده است آدم "فرصت طلبي" است یا "وقت شناس".

همه ی ما بالاجباریا اختیار، سروگوشمان با تلویزون های وطن ميفتد . چنانچه همه ديده ايم ، اين تلويزون ها طبق معمول درفاصله ی هرپنج دقیقه برنامه ي اصلي ، به قول خودشان یک "وقفه ي كوتاه " دارند ودرآن وقفه ، پانزده دقیقه اعلانات تجارتی پخش می کنند . چنانچه دقت کنیم درمناسبتهای مختلف چگونگی این اعلانات نیزتغییرمی کند . دراینجا است که پای "استفاده ازفرصت" ویا "فرصت طلبی" درمیان میاید .

پیش تلویزون نشسته ایم برنامه ي را مشاهده مي كنيم که یک دفعه برنامه قطع می شود وصدای تلاوت قرآن شنیده می شود وبعد رمضان المبارک را تبریک می گوید وشرکت مخابراتی کهکشان ، پیشکش رمضانی خودرا به ملت معرفي می  کند . شرکت مخابراتی کهکشان به مردم وعده می دهد که به مناسبت ماه رمضان این شرکت تحفه های گران  قیمتی برای ملت مسلمان وروزه دارد هدیه می دهد . پیام های نامحدود ،گوش دادن به  تلاوت قرآن ، گوش دادن به احاديث وغیره ، ...درآخرنه با صدا بلكه درگوشه ي ازصفحه تلويزون نوشته مي شود كه ؛ هرپيام براي شما هردقيقه شش افغاني هزينه دارد . بازهم خانه  شان آباد که درمقايسه با شنيدن موسيقي 4 افغاني به خاطررمضان مراعات كرده اند . برای شنیدن  موسیقی همین هزینه به ازاي هردقيقه ده افغانی است ولی برای احادیث به مناسبت ماه رمضان این هزینه شش افغاانی شده است . به اين مي گويند دينداري  ....

درصحنه ي ديگر، تلویزون سفره افطارمجللی را نشان میدهد که خانواده ی منتظرافطاراست . دراین حال اذان به صدا درمی آید ومی بینی که خانواده مذکوربا آب معدني شرکت نوشابه سازی "قطب" روزه شان راافطارمی کنند وشرکت درآخرپيام هاي رمضاني ، رمضان را به خانواده های روزه دارتبریک می گوید.

دريكي ازاين وقفه ها ، تلويزون يك سوپرماركت كلاني را نشان مي دهد كه مواد خوراكه خوش مزه وشيرين درآن انبارشده است وگويند به هموطنان عزيزمژده مي دهد كه ؛ به مناسبت ماه رمضان فروشگاه بزرگ " فلان بهمان " براي مردم شريف ومسلمان انواع واقسام مواد خوراكي لذيذ وخوش مزه وارد نموده است . بعد تلاوت قرآن وصداي اذان وازاين قبيل عوام فريبي ها كه چاشني تبليغات تجاري شده است ...

عین این قضایادرفرصت های مختلف دینی روی می دهد .مناسبت های گوناگون دینی ازقبیل موسم حج ، ماه محرم ، اعياد مذهبي وغیره دست آویزی برای اهل کسب وکارقرارمی گیرد تا ازاین فرصت های دینی استفاده ی تجاری کنند .دین وسیله خوبی برای استفاده مادی وفروش بیشترجنس به ملت شده است .

اینجا است که به قول سروش مسئله معیشت ازراه  دین به میان می آید ، ودین وسیله معیشت می شود نه وسیله سعادت . دین درحد یک سکو برای استفاده های غیردینی مورد بهره برداری قرارمیگیرد .

البته اين تنها درعرصه تجارت نيست كه پاي دين را درميان مي كشند . درعرصه سياست وضعيت افتضاح آميزتراست .  سياست مداران ما كه بيشتربه دلالان بازارشبيه اند ، براي هردغل وفريبي شريعت وقرآن را شاهد مي آورند كه نمونه هاي آن را دراين شبانه روز دركشمكش خنده دار بين پارلمان وحكومت ومحكمه شاهد هستيم .....

با همه ي اين تفاصيل نميدانم كه به اين گونه كارها "فرصت طلبي"  بگوييم يا "استفاده ازفرصت" ؟

پورتره ي من ازديد دوچه وله !!!

سايت دوچه وله صداي آلمان براي تعدادي از كساني كه دستي به قلم دارند به عنوان نويسنده گان افغان صفحه ي اختصاص داده است  وبا عنوان " بيست پورتره ازبيست نويسنده افغان "  به نحوي به معرفي آنان پرداخته است . دراين ميان يكي ازآن صفحات را به درست يا غلط به نام من سياه كرده است كه ضمن تشكر  متن آن را اينجا نشرمي كنم . راست ودروغش به گردن دوچه وله :

عبدالواحد رفیعی، از وحشت فاجعه تا ایستادن در برابر فاجعه

 

ليسه ی «سلطان محمود غزنوي» در قره باغ غزنی، آن روز به دست آتش سپرده شد. شاگردان ناگزیر باید با مکتب و آموزش وداع می کردند. اما پدر عبدالواحد نگذاشت که او از نعمت آموزش محروم شود.

 

«گرچه سه دهه از این فاجعه ی وحشتناک می گذرد، اما تصویر سرِ بريده ي معلم هایمان در وسط محوطه ی مكتب و این که چگونه ما را وادار كردند تا از روي جسدها خيز بزنيم هميشه در ذهنم مي چرخد.» هنوز عبدالواحدِ هفت ساله نخستین هفته ی صنف اول مکتب را به پایان نرسانیده بود که این فاجعه را از سر گذراند؛ آن هم پس از آن که  ساعات متمادی را با همصنفان دیگرش برای جان به سلامت بردن از گزند مبادله ی آتش میان طرف های درگیر در جنگ، در دهلیز مکتب اسیر مانده بود.

ليسه ی «سلطان محمود غزنوي» در قره باغ غزنی، آن روز به دست آتش سپرده شد. شاگردان ناگزیر باید با مکتب و آموزش وداع می کردند. اما پدر عبدالواحد نگذاشت که او از نعمت آموزش محروم شود. عبدالواحد نخست در مكتب خانگي پيش ملاهاي محل و بعدتر، در يك مدرسه ديني  به آموزش ادامه داد. او در 16 سالگی پس از سفر پر از ماجرا و خطر، از راه پاکستان به اصفهان رسید. او در اصفهان، با سپری کردن امتحان وارد صنف هفتم مکتب گردید.

«در ایران بودم که داستان خوانی را شروع کردم. وقتی به داستان هاي آنتون چخوف دست يافتم، کاملاً شيفته ي این آثار شدم، طوری که هر داستان چخوف را چندين بارمي خواندم. طنزي كه در داستان هايم ديده مي شود، متاثر از خواندن داستان هاي كوتاه چخوف است...»

رفیعی پس از ختم مکتب در رشته ی ریاضی، در سال 1379 دوباره به وطن برگشت  و به عنوان معلم  مقرر شد؛ درهمان مکتبی که در کودکی آن فاجعه ی خونبار را شاهد شده بود. او باید روي خرابه هاي مکتب، در زير خيمه ها، رياضي و فيزيك را درس می داد.

«در مدتی كه درغزني بودم، نه داستاني خواندم ونه داستاني نوشتم، يعني حدود سه سال. در این برهه به كتاب دسترسي نداشتم. فضا چنان مختنق بود که نوشتن نیز خطر داشت. حالت در زمان طالبان چنان بود كه انگيزه ی هر كاري از آدم سلب مي شد.»

پس از سقوط طالبان به کابل رفت. در کابل  به همکاری یک دوست شاعرش نشريه «وحدت ملي» را تاسیس کرد. «دیری نگذشت که به اثر اعمال نفوذ تمويل كننده ها»، کار در این نشریه را ترک کرد. سپس نشريه «بهار» را یک جا با یکی از دوستان دیگرش بنیاد گذاشت. وقتی به استخدام «کمیسیون ملی  حقوق بشر افغانستان» درآمد، برای انجام وظیفه به هرات اعزام گردید. «مدت هفت سال مي شود كه در هرات كارمند بخش نظارت و بررسي از تخطي هاي حقوق بشري هستم. كاري كه هر روز با آن سر و كار دارم عبارتند از بررسي عرايضي مملو از لت و كوب، توقيف خودسرانه، لت و كوب زنان و تجاوز جنسي بر دختران خورد سال و ... كه شرح همه هفتاد من كاغذ مي خواهد.»

با چنین سرنوشتی، جای شگفتی نیست اگر عبدالواحد رفیعی، قلم برداشته است تا داستان و طنز بنویسد. از او تا کنون يك مجموعه ی داستان های کوتاه به نام «آشار» و يك مجموعه طنز با عنوان «بناي ياد بود دموكراسي» منتشر شده اند.

محمد حسین محمدی نویسنده ی کتاب «فرهنگ داستان نویسی افغانستان»، بر این باور است که «داستان هاي آشار، برف باد و بازگشت سليمان، نشان از نويسنده یی دارند كه مي تواند در روند داستان نويسي افغانستان حرفي براي گفتن داشته باشد و نقش بازي كند؛ البته اگر پي گيرتر و سختگيرانه تر به داستان بپردازد.» به باور محمدی، «همين داستان ها نشان مي دهند كه  وقتی رفیعی، سختگيرانه تر به داستان پرداخته داستان هاي خوب و ماندگاري خلق كرده است.»

رفیعی طنزنویس نیز است: «وقتی همه روزه و در هر گوشه یی با سوژه هاي دردناك طنز مواجه می شوم، چگونه می توانم طنز ننویسم؟!...طنز بهترین روش براي بازتاب کاستی ها و ناهنجاری ها و یکی از شیوه های مبارزه با آن ها است؛ مشروط به آن که طنز در کنار دیگر خصوصیات، بتواند مخاطب را به تأمل وادارد.»

رفيعي در سال 1376 از سوي وزارت اطلاعات و فرهنگ جايزه اول طنزنويسي را دریافت کرد. داستان «قفس سيمي پدر»،  در سال 1389 رفیعی 36 ساله را برنده ي جايزه ی «خانه ی داستان بلخ» ساخت.

رفیعی می خواهد با کارش در عرصه ی نویسندگی در تحقق این آرزو سهمی ایفا نماید که کودکان افغان سرنوشت بهتر از خودش داشته باشند و هرگز شاهد فجایعی که وی از سرگذشتانده، نشوند.

«جهان انترنت» نخستین نمایشنامه ی رادیویی او است که برای سلسله برنامه «بشنو وبیاموز» نوشته است. این نمایشنامه به مسایلی که نوجوانان و جوانان در استفاده از انترنت با آن ها مواجه می شوند، می پردازد.

دویچه وله

ویراستار: عاصف حسینی

نشئه گی روزه !!!

نشئه گي روزه !!!

اين روزها نشئه گي روزه مردم را ازياد خدا كاملا فارغ كرده است . دمادم غروب  ونزديك افطار، تكه يخي را داخل پلاستيكي به دست پيرمرد فقيري مي بينم كه بسان تكه ي نوشداروبه طرف خانه مي برد . سلام كرده مي پرسم : يخ آوردي كاكا ؟ با كام وگلوي خشكيده جواب مي دهد :  آره كيلوي 30 افغاني .

 يخ كيلوي 30 افغاني ؟ ( 80 سنت )

دردلم ميگويم : بله درست گفته اند كه ؛ رمضان ماه بركت است ورحمت ....

 

اين روزها درهرات هوا به شدت گرم است ، برق نيست ، آب هم قطع است  و رمضان وروزه همه باهم دست به يكي كرده اند كه خصوصا مردم فقيروناداررا شكنجه دهد . كسبه ي بي انصاف يخي قالب 20 افغاني را براي  افطار كيلوي سي افغاني وحتي شنيدم كه هفتاد افغاني به مردم قالب مي كنند .

 اين اوج مسلماني ازنوع افغاني آن است .....

احیا ومراقبت !!!

درختان را می شود با کمی مراقبت دوباره احیا کرد،ولی مردگان را نه،محیط زیست بسیار مهم است ولی باید به چیزی مهم تر نیز بیندیشیم.من در خانه ام باغچه ای دارم که حسابی به درختان آن می رسم،اما بیشتر از همه نگران افرادی هستم که در خانه ام زندگی می کنند.


ژوزه ساراماگو

نام دخترانه !!!!

طرف زنگ زده که برای دخترم یک نام بگو .

میگویم دختر که نام لازم نداره تا کوچک است میگویند:  دخترفلانی . وقتی ازدواج کرد میگویند : زن بهمانی . وقتی مادرشد می گویند : مادرفلانی ..... با این وضعیت نام چی به کارمی آید

......

 

روزه ....!!!

سوالی که یکی دو روز میشه مد شده است : روزه کی است ؟  روزه چند شنبه میشه ؟

..............

تنهایی !!!

پدر خيال می‌كرد آدم وقتي در حجره خودش تنها باشد، تنهاست. نمي‌دانست كه تنهايي را فقط در شلوغي می‌شود حس كرد!

سمفونی مردگان/ عباس معروفی

بوسه ...!!!

در زمانهای بسیار قدیم، زن و مردی پینه‌دوز، یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند. به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بیانداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود. آمد که نخ را از لب‌های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه‌کار کنم، ناچار با لب برداشت؛ شیرین بود، ادامه دادند!

سال بلوا / عباس معروفی

سال بلوا !!!!

«این چیزهائی که تا به حال برات گفتم مربوط به قبل از سال بلوا بود. از فردای آن شب سال بلوا شروع شد. خیال نمی‌کنم بتوانی بفهمی، اما یادت باشد که ناامنی بدترین بلائی است که سر ملتی می‌آید، بی‌قانونی، بی‌نظمی، به فکر مردم نبودن و این چیزها، بعدش هم بلوا شد.»

سال بلوا / عباس معروفي

فیس بوک وجنجال ایمل ها !!!!

امروز ۸۸ تا ایمل داشتم . محتوی این ایمل ها همه پیام های دوستانی بودند که درصفحه فیس بوک به یک خانم که درلیست دوستان فیس بوکی من از دیروز اد شده است فرستاده شده بود . حالا کاری نداریم که چرا اینهمه آدم آنهم به قول روشنفکران افغان از"طبقه ذکور" به یک خانم این همه پیام میفرستند ( چشم حسود کور) . سوالم اینه که چرا تمام این پیام ها به ایمل من هم میایند .

 دوستان اگرراهی بلد باشند که مسیراین پیام ها مسدود شود راهنمایی کنند . اگرقرار باشد همه ی این ایمل هارا بازکنیم ازکارو زندگی میفتیم .....